سیامک عباسی در حوزه شعر و ترانه، آهنگسازی، تنظیم، خوانندگی و تدریس، تجربههای موفقی در کارنامه خود دارد. علاقه او به «فرهنگ» موجب شد تا به تحصیل در رشته «مدیریت فرهنگی» بپردازد و جایی میان ادبیات، موسیقی، جامعهشناسی و رسانه فعالیت حرفهای خود را آغاز کند. او همچنین کارشناسی ارشد خود را در «علوم ارتباطات اجتماعی» دریافت کرده و در سالهای اخیر بیشتر برای سرودن شعر و ترانه، آهنگسازی، تنظیم و خوانندگی مورد توجه دوستداران موسیقی پاپ ایران قرار گرفته است. انیمیشن در کارهای او بعد تازهای به فعالیتهایش داده و با بهره از هنر تصویرسازی، نخستین مجموعه از ترانههای خود را در کتاب «خوشبختیت آرزومه» روانه بازار کرد. سیامک عباسی میگوید برای هوش و گوش مخاطب خود احترام زیادی قائل است و ترجیح میدهد بدون تصویر خودش، تنها با صدا و به دور از حاشیه فعالیت کند.
با توجه به تجربه موفق شما در موسیقی پاپ و ترانهسرایی فاصله موسیقی تهران (حداقل در زمینه پاپ) با شهرهای طراز اول جهان (در زمینه موسیقی) را چگونه ارزیابی میکنید؟
سپاسگزارم، شما لطف دارید به من. ببینید من معتقدم باید هر مارکتی رو با شرایطی که داشته قضاوت کرد. موسیقی امروز جهان، از قرنها قبل آزاد بوده و از هر ثانیه برای آزمون و خطا، تولید، پیشرفت و در نهایت تثبیت استفاده کرده؛ خب طبیعیه که امروز در قلهی رفیعی قرار داشته باشه. اما جامعه ما همیشه تحت تأثیر مذهب و متعاقباً سیاست، موسیقی رو طرد کرده و فرصت رشد رو از این صنعت گرفته. حالا اصلاً روا نیست که موسیقی پاپ نوپای ایران که قدمتی معادل 50-60 سال داره با موسیقی غرب با اون پیشینهی پُر طمطراق مقایسه بشه. اما با این حال من افق روشنی برای موسیقی ایران میبینم. فراگیر شدن ارتباطات و گسترده شدن وسایل ارتباط جمعی، محدودیتهای پیش روی هنرمندان برای ارتباط با مخاطبینشون رو از بین برده و همین ارتباط باعث ظهور هنرمندانی شده (و خواهد شد) که فضاهای جدیدتری در موسیقی پاپ ایران رو تجربه میکنن و تجربههای متفاوتتری رو رقم زده و خواهند زد.
این فاصله تا چه میزان توقع جامعه مخاطبان موسیقی را محدود و سطح موسیقی ایران را از استنداردهای بینالمللی دور نگه داشته؟
ما با مخاطب باهوشی طرفیم، در این موضوع هیچ شکی ندارم. مخاطب ما با موسیقی جهان آشناست و کارهای روز موسیقی غرب رو لحظه به لحظه دنبال میکنه. این مسئله باعث شده توقع مخاطب ایرانی (که در عین حال مخاطب موسیقی جهان هم هست) به شدت بالا بره و از موسیقی ایران با توجه به تمام محدودیتهای موجود، انتظار معجزه داشته باشه. ما باید واقعبین باشیم. من منکر تلاشها و زحمتهایی که کشیده میشه نیستم، اما با همهی این تلاشها ما در کدوم زمینه با مارکتهای جهانی قابل مقایسه هستیم که در موسیقی باشیم؟
مخاطب ایرانی باید انصاف داشته باشه، باید یه نگاه به زمینهی کاری خودش بندازه و ببینه آیا در زمینهی کاری خودش با همکاران و رقیبان بین المللی قابل مقایسه هست؟ اونوقت خودش رو جای هنرمندان ایرانی بذاره. ما فعالان عالم هنر هم داریم تلاش میکنیم که خودمون رو به استانداردهای جهانی نزدیک کنیم اما قرار نیست این تلاش ما یک شبه نتیجه بده و ما به طور دفعهای و ناگهانی با هنرمندان موفق جهان قابل مقایسه بشیم و با اونها رقابت کنیم. تازه در هیچ زمینهای به جز موسیقی (حتی دیگر زمینههای هنری) ممنوعیت 30 ساله وجود نداشته.
ما باید به موسیقی ایران بیشتر زمان بدیم، و با انصاف به این هنر مظلوم نگاه کنیم.
برداشت مخاطب از موسیقی به میزان زیادی متأثر از سواد و استعداد هنرمندان است. با این پیش فرض دانش موسیقی پاپ امروز در ایران را در چه وضعی میبینید؟
در زمینهی تولید محتوا بسیار کارهای خوبی انجام شده و شاهد “تألیف” هستیم، که خب البته جامعهی هنری ما از دیرباز همیشه صاحب تألیف بوده. در زمینهی تنظیم واقعاً طی این 10-15 سال پیشرفت چشمگیری داشتیم به طوری که حتی در بعضی موارد همکاریهای بینالمللی قابل توجهی هم داشتیم، اما همچنان با استانداردهای جهانی فاصله داریم. در زمینهی مسائل فنی مانند (Recording)، (Mixing) و (Mastering) هم با تمام تلاشهایی که شده هنوز خیلی مشکل داریم و این موضوع باعث میشه فاصلهی ما با موسیقی جهان همچنان زیاد باشه.
من معتقدم موسیقی پاپ اساساً یه مقولهی وارداتی ست. حالا ممکنه که ما طی این 50-60 سال و با کمک گرفتن از ادبیات غنی موجود در فرهنگمون به بومیسازی محتوایی رسیده باشیم، اما این اتفاق هنوز در تمامی بخشهای تشکیل دهندهی موسیقی پاپ رقم نخورده. مشخصاً منظورم بخشهای موسیقایی و فنی ست. طبیعیه که ما دانش کافی برای ساخت موسیقی نداشته باشیم. من سواد رو مستقل از استعداد میدونم، استعداد یک مقولهی ذاتیست که در مورد هر فردی میتونه متفاوت باشه، اما در مورد سواد، طبیعیه که خیلی وضعیت خوبی نداشته باشیم. مگه در مدارس ما، برای آموزش موسیقی به بچهها برنامهریزی شده؟ مگه برای فعالیت افراد در زمینههای هنری تسهیلاتی وجود داشته؟ مگه بودجهای برای این موضوع اختصاص پیدا کرده؟ پس چرا این توقع وجود داره که ما باید هنرمندان با سواد داشته باشیم؟ هنرمند کجا باید این سواد رو فرا میگرفته؟ باور کنید هنرمندان ما (به ویژه در حوزهی موسیقی) بسیار مظلومند. بدون امکانات، با هزینهی شخصی و بدون وجود اطمینان از آیندهی شغلی، به یادگیری موسیقی پرداختهن و عمرشون رو صرف موسیقی کردن. حالا هم بعد از تحمل کردن این همه سختی با انواع محدودیتهای فرهنگی و قانونی و همینطور نبود قانون کپیرایت مواجه هستن.
با توجه به تفاوتها و دشواریهای اساسی فعالیت موسیقایی در ایران، این کاستیها و فاصلهها چگونه باید ترمیم شوند؟
خب بخش زیادیش به دولت بستگی داره. با توجه به اینکه متولی رسمی فرهنگ و هنر در جامعهای ایران، دولته؛ طبیعیه که دولت باید برای استعدادیابی، آموزش و پرورش عمومی همهی دانشآموزان در زمینههای هنری (به ویژه موسیقی) برنامهریزی کنه. قاعدتاً این برنامهریزی عمومی باید از دوران کودکی فرد شروع بشه و تا زمانی که هنوز علاقه و گرایش تخصصی افراد مشخص نشده، ادامه داشته باشه؛ یعنی حدوداً تا اواسط دبیرستان. آموزشهای عمومی در زمینههای هنری، از طرفی باعث میشه علاقهمندان به هنر راحتتر، دقیقتر و مطمئنتر به مسیر تخصصی خودشون هدایت بشن، و از طرف دیگه باعث میشه دانشآموزانی که رشتهی تخصصیشون هنر نیست هم یک درک نسبی از کم و کیف آثار هنری پیدا کنن. با این شیوهی آموزش همگانی، میشه سطح سلیقهی هنری عموم جامعه رو هم ارتقاء داد.
اما در نبود برنامهریزی عمومی در اینباره، فقط میشه به تلاش خانوادهها در ارج نهادن هنر و اهتمام در آموزش موسیقی به فرزندانشون امیدوار بود. علاقهمندان و صاحبان استعداد موسیقایی باید با صرف هزینهی شخصی و آموزشهای خصوصی، موسیقی رو یاد بگیرن و با در ادامه با پذیرفتن ریسک روی آیندهی شغلی خودشون، به حیطهی حرفهای هنر پا بذارن.
در عین حال و با وجود همهی این مسائل، سالنهای اجرای کنسرت در ایران با اقبال خوبی روبهرو میشوند؛ این استقبال مداوم نشان از کدام ویژگی موسیقی ایران دارد؟
خب اولین و مهمترین دلیل این موضوع اینه که مردم ما بسیار هنردوست هستن و به خصوص به هنر موسیقی توجه ویژهای دارن؛ اما نکات دیگری هم هست. ببینید در کشور ما تفریحات خیلی وسیعی برای عموم مردم وجود نداره، جایی که مردم بتونن انرژیشون رو تخلیه کنن وجود نداره. مثلاٌ ما در ایران Night Club نداریم، جایی که بشه موسیقی زنده رو به طور دستهجمعی شنید نداریم. تنها گزینه برای شنیدن موسیقی زنده همین کنسرتها هستن. یکی از دلایل استقبال عمومی از کنسرتها همینه، در واقع مردم تفریح دیگهای که با موسیقی همراه باشه ندارن. یکی دیگه از دلایلش هم اینه که حجم مخاطب فارسی زبان در ایران بسیار زیاده. اگه دلیل این پرسش شما، مقایسهی کنسرتهای داخل کشور با کنسرتهای خارج از کشوره، باید این نکته رو هم در نظر بگیرید که حجم مخاطب فارسی زبان در کشور مادر (ایران) با حجم مخاطب فارسی زبان در جامعهی ایرانیان مهاجر قابل مقایسه نیست. قاعدتاً میزان استقبال از یک کنسرت در شهری مثل تهران با جمعیت 10 الی 14 میلیون نفر از فارسی زبانان، خیلی خیلی با کنسرتی که در یک شهر با جمعیت اندک فارسی زبانان مهاجر برگزار میشه، متفاوته. و آخرین دلیل هم برمیگرده به کیفیت محتوایی آثاری که در داخل کشور تولید میشه. یعنی به نظرم یکی از مهمترین دلایل استقبال از کنسرتهای داخلی، حضور هنرمندان نوظهور در مارکت موسیقی داخل کشوره. کما اینکه بارها دیدیم کنسرتهای خارج از کشور که توسط همین هنرمندان داخلی برگزار میشه هم بسیار پررونق بوده و جمعیت کثیری رو به سالنها آورده. به هر حال ما (که در جامعهی داخل ایران زندگی میکنیم) از نزدیک شاهد جهتگیریهای جامعه هستیم و کاملاً به سلیقهی عمومی جامعه واقفیم. سوژهی بسیاری از آثارمون رو از بطن جامعه برداشت میکنیم و طبیعتاً مخاطبهامون هم کاملاً با این سوژهها آشنا هستن، چون خودشون هم دارن توی همین جامعه زندگی میکنن. به نظر من قرار گرفتن همهی این دلایل در کنار هم، مسببِ استقبال گسترده از کنسرتهای داخلی ست.
میتوان گفت این موسیقی بیشتر تابع سلیقه مخاطبان است تا استانداردهای صنعت موسیقی؟ اگر خیر چرا موسیقی ایران در صحنه بینالمللی -برای مثال آنچنان که سینمای ایران مورد توجه است- فروغی نداشته؟
بله این گفته درسته. متأسفانه بسیاری از آهنگهای پاپ که ساخته میشه فقط برای تأمین نظر مخاطبان و بدون درنظر گرفتن صلاح و نیاز جامعهی مخاطب ساخته میشه. و صاحبان این آثار هم عمدتاً با انگیزهی رسیدن به شهرت و بهرهمندی از مزایای شهرت دست به ساخت چنین آثاری میزنن. درسته که استقبال عمومی، بخشی از روند موفقیت یک اثر هنری محسوب میشه اما فلسفهی وجودی آثار هنری تنها برانگیختن تأیید و تحسین جامعهی مخاطب نیست. اگر هنرمندان هم مثل جامعهشناسان و نظریهپردازان اجتماعی، هنر رو به مثابه یک رسانه بپذیرن، باید رسالت اصلی این رسانه رو در ساخت آثارشون مد نظر قرار بدن. اصلیترین وظیفهی هنر، آموزش، اطلاعرسانی، دعوت به تفکر و در نهایت کمک به تعالی بشره. وقتی این اهداف در کنار جذابیتهای ذاتی و همینطور بُعد لذتبخش و سرگرمکنندهی هر هنری قرار بگیره میتونه به طور نامحسوس به رشد یافتن سلیقهی مخاطب منجر بشه و همزمان با لذت بُردن و سرگرم شدن شخص به ارتقاء سطح سلیقهی هنریش کمک کنه.
شما سینمای ایران رو در مقایسه با موسیقی ایران مثال زدید، اما من در این مورد نظر متفاوتی دارم. درسته که سینمای ایران تا به حال در صحنههای بینالمللی توفیقاتی داشته، اما به نظر من عمدهی این توفیقات به بُعد محتوایی فیلمهای ایرانی برمیگرده. یعنی معمولاً سوژه، فیلمنامه، و موضوع اصلی فیلمهای ایرانی برای جشنوارههای خارجی جذابیت پیدا میکنه؛ که این سوژهها هم عمدتاً برگرفته از معضلات اجتماعی ایران هستن. ساختار جامعهی ایران با توجه به ارتباط کمرنگی که با سایر جوامع (به خصوص جوامع غربی) داشته، شکلی رازآلود برای مخاطب بینالمللی پیدا کرده، و من فکر میکنم اطلاع از جزئیات و معضلات فرهنگی-اجتماعیِ این جامعهی رازآلود، بسیار برای مخاطب غربی جذابیت داره. در واقع سینمای ایران به عنوان آینهای که واقعیات جامعهی ایرانی رو منعکس میکنه مورد تقدر و تحسین قرار میگیره، نه به عنوان یک صنعت مستقل. شما ببینید چرا تا به حال سینمای ما هیچ توفیقی در بخش جلوههای ویژه نداشته؟ چرا هیچوقت بخش فیلمبرداری فیلمهای ایرانی جایزه نمیگیره؟ چرا سینمای ما هیچ توفیقی در ژانر موضوعات غیراجتماعی نداشته؟ چرا فیلمهای کمدی یا اکشن که ساختهی کشورهای غربی هستن به جشنوارههای بینالمللی راه پیدا میکنن اما هیچوقت هیچ فیلم کمدی یا اکشن ایرانی در حد و اندازههای جهانی مطرح نمیشه؟ من جواب این سؤالات رو عرض میکنم خدمتتون، دلیلش اینه که سینمای ما به عنوان یک صنعت مستقل دارای وجاهت بینالمللی نیست، و با تکیه به منعکس کردن واقعیات جامعهی ایرانه که در سطح بینالمللی درخشش پیدا میکنه. بنابراین اصلاً مقایسهی سینمای ایران با موسیقی ایران کار درستی نیست. چراکه در مورد موسیقی شرایط به این شکل نیست.
ما در موسیقی نمیتونیم با زیرنویس کردن ترانه و شعرِ آهنگها مخاطب جهانی رو به شنیدن آثارمون جذب کنیم. اگر هم کلام انگلیسی روی آهنگ بذاریم که دیگه اون اثر از دایرهی مارکت ایرانی خارج میشه. از طرفی متن موسیقی پاپ چندان نمیتونه بازتاب دهندهی معضلات اجتماعی باشه، چرا که هم سلیقهی جامعه مخاطب داخلی این موضوع رو برنمیتابه، هم قالبها و فرمهای ادبیِ حاکم بر ترانههای ایرانی، انتخاب و پرداخت سوژه رو محدود میکنه. باز در این زمینه از موسیقی رپ بیشتر میشه انتظار داشت، چرا که کلامی که روی موسیقی رپ میشینه کمتر در قید و بند وزن و عروض قرار داره، و همچنین واژگانی که این سبک از موسیقی در اختیار داره، گسترهی وسیعتری داره.
و یک موضوع دیگه هم هست که از همهی این موضوعات مهمتره. ببینید همین حالا هم ظرفیت تولید آثار متفاوتتر و به استانداردهای جهانی نزدیکتر، در بین موزیسینهای ما وجود داره، چنانکه در سالهای اخیر شاهد نمونههایی از این دست بودیم. اما مخاطب ایرانی از اثری که نمونهش رو قبلاً نشنیده باشه استقبال نمیکنه. یعنی گوش مخاطب ما باید با چیزی که میشنوه آشنا باشه، در غیر اینصورت اون اثر رو نمیپسنده. حالا تو این شرایط که موزیسینها میخوان و میتونن کار متفاوت انجام بدن، این عدم استقبال مخاطبه که باعث میشه تولید آثار متفاوت در حجم کوچکتری انجام بشه. باید بپذیریم دیگه، موسیقی ایرانی همینه، چون سلیقهی مخاطب ایرانی همینه. و این اصلاً موضوع بدی نیست. مثلاً ما ایرانیها قرمهسبزی دوست داریم، پاستا هم دوست داریم اما نه به اندازهی قرمهسبزی؛ ذائقهی ما اینجوریه دیگه، و با هیچ منطقی هم نمیشه گفت پاستا بهتر از قرمهسبزیه!
من بعد از این همه وقت کار هنری کردن به این نتیجه رسیدم که ما میتونیم سلیقهی عمومی رو اصلاح کنیم و ارتقاء بدیم اما نمیتونیم کل این سلیقه رو تغییر بدیم، و اصلاً نیازی هم به تغییر نیست. کی گفته هر چی که غربی باشه خوبه؟ اتفاقاً زیبایی جهان ما به تنوع فرهنگی و وجود سلایق مختلف در مناطق مختلف کرهی زمینه. مردم این بخش از این کرهی خاکی هم این نوع موسیقی رو دوست دارن دیگه، چه ایرادی داره؟
آنچنان که از کارهای شما برمیآید، سلیقه تصویری مخاطب هم مورد توجه شماست. سرچشمهی ایدهی کارهای تصویری شما کجاست؟
بله، به نظر من بخش تصویر هم خیلی مهمه. میدونید این روزا صنعت موسیقی دیگه مثل قدیمها نیست که شما یک آهنگ بخونید و به راحتی بره توی جامعه. این روزا دیگه مخاطب وقت و حوصله نداره که بره دنبال آثاری که تولید میشه. باید با ترکیب صدا و تصویر، و ساخت موزیکویدئو، آثار هنری رو به خونهها برد. راستش من همیشه به عنوان مخاطب از اینکه یک سری ویدئوهای سخیف به چشمم میخورد ناراضی بودم، و همیشه دوست داشتم کاری ارائه بدم که با عرف حاکم بر ویدئوهای موجود متفاوت باشه. بر همین اساس تصمیم گرفتم ویدئوهای خودمو با سبک انیمیشن ارائه بدم که هم تفاوت ایجاد کنم و هم با ساخت یک فیلم کوتاه انیمیشن، به هر چه بالاتر رفتن دانش بصریِ بیننده کمک کنم. در واقع با این ویدئوها احساس میکنم وقت مخاطب رو هدر ندادم.
انتخاب گرافیک برای گذر از محدودیتهای تصویریست یا انتخابی آگاهانه برای بیان دقیقتر احساس هنرمند؟
شاید بشه گفت هر دو. به هر حال انیمیش هم یک فرم تصویری ست که در چند دههی اخیر بسیار در بین مردم جهان رواج پیدا کرده و دیده میشه. نباید از این فرم صرفنظر کرد و فقط به تصاویر رئال اکتفا نمود. ضمن اینکه همونطور که خودتون اشاره کردید میتونه راهی باشه برای بیان دقیقتر احساس و تخیل هنرمند. به عنوان مثال خیلی از ایدههای نو میتونه در ذهن کارگردان یک موزیکویدئو وجود داشته باشه ولی نشه برای اون فضاها مابهازای خارجی متصور شد و شرایط به تصویر کشیده شدنشون رو فراهم کرد. اما با انیمیشن میشه به راحتی و بدون دردسرهای معمول این فضاها رو به تصویر کشید. البته ناگفته نماند که ساخت انیمیشن هم دردسرها و سختیهای خودشو داره و بسیار پُر هزینه ست.
مثلث ترانه، موسیقی و تصویرسازی همان راهیست که برای ستاره شدن در آسمان موسیقی ایران باید پیمود؟
بله، البته این مؤلفهها شروط لازم برای موفقیت هستند ولی قطعاً شروط کافی نیستند.
با این وضع ستاره شدن در موسیقی امروز ایران نتیجه یک دوره آموزش و تجربهورزی مداوم است یا محصول رخدادهای تصادفی و تلاشهای شخصی هنرمندان؟
به نظر من همهی اینها میتونن به ستاره شدن منجر بشن، اما در هیچ حالتی نمیشه نقش کلیدی آموزش دیدن و تجربهاندوزی رو انکار کرد. ضمن اینکه ستاره شدن در عالم موسیقی، به خودی خود چندان اتفاق دور از دسترسی نیست، ولی ستاره موندن بسیار کار سخت و پُر زحمتی ست. ستاره شدن و در عین حال ستاره موندن برای مدت زمان طولانی، نیازمند داشتن مجموعهی کاملی از استعدادها، تواناییها، پشتکار، جهانبینی، دیدگاه هنری و دانش تخصصیست، به اضافهی داشتن آشنایی نسبی با علومی مثلادبیات، تاریخ، تاریخ هنر، جامعهشناسی، ارتباطات، رسانهشناسی و…
تردیدی نیست که دایره مخاطبان موسیقی پاپ ایران، محدود به مرزهای ایران نیست و جامعه مهاجر ایرانی هم مخاطب پرشمار آن است. معیارها و ارزشهای جامعه مهاجر و نسلهای بعدی که صدای «وطن» را قبل از هرچیز در موسیقی پاپ میشنود، کجای کار شما قرار میگیرد؟
متأسفانه با توجه به اینکه ما از نیازهای موسیقایی جامعهی مهاجر ایرانی، اطلاع دقیقی نداریم، زیاد هم به اینکه سلایق و علایق جامعهی مهاجر رو در تولید آثارمون مد نظر قرار بدیم نپرداختیم، و تقریباً هیچ جا در روند تولید آثار موسیقی پاپ داخل ایران به این موضوع توجه نمیشه. البته نباید پراکندگی سلایق رو هم فراموش کرد. به هر حال اینطور به نظر میرسه که جامعهی مهاجر ایرانی با توجه به تعاملی که با جامعهی جهانی داره کمی از فضای حاکم بر موسیقی ایران فاصله گرفته باشه و اگر هم عدهای همچنان مخاطب موسیقی پاپ ایران باشن احتمالاً اکثرشون هنوز با هنرمندان جدید آشنا نیستن و همچنان پیگیر آثار هنرمندان قدیمی هستن. البته این گفته بیشتر در مورد نسلهای قبلی صدق میکنه. در قبال نسل جدید فارسی زبانان مهاجر هم مهمترین وظیفهی ما به عنوان مؤلف، استفاده از ترانه و کلام استاندارد در آهنگهاست. ترانههایی که با بهرهگیری از قواعد و اصول شعر فارسی سروده شده باشن. چرا که این آثار برای نسل جدید، هم میتونن سرآغاز آموزش زبان و ادبیات شفاهی باشن، و هم میتونن در آینده از طرف علاقهمندان هنر، مورد استناد قرار بگیرن.
در ادامه فعالیتهایتان تا چه میزان به مخاطب خارجی و همکاری با هنرمندان غیر ایرانی فکر میکنید؟ به نظر شما موسیقی پاپ ایران توانایی برقراری دیالوگ با دنیای مخاطب و فضای حرفهای در چارچوب استانداردهای جهانی را دارد؟
حتماً. جذب مخاطب خارجی و انجام همکاریهای بینالمللی جزئی از آیندهی مسیر هنری من خواهد بود، اما این که این اتفاق با کلام فارسی و تحت لوای موسیقی پاپ ایران رقم بخوره یا نه رو نمیدونم. معتقدم موسیقی پاپ ایران استعدادها و ظرفیتهای عمیقی داره ولی متأسفانه تا به حال فرصت شکوفایی به این استعدادها داده نشده. اما در آینده حتماً این فرصت بیش از پیش فراهم خواهد آمد و درهای موسیقی جهان به روی موسیقی ایران باز خواهد شد.
فکر میکنم موافق باشی که عاشقانههای شمابیشتر از سایر کارهایتانمورد توجه قرار گرفته، با توجه به اینکه مجموعه ترانههای شما هم با استقبال خوبی روبهرو هست، در ادامه شاهد همین روند هستیم یا باید منتظر ژانرهای اجتماعی و آثار پیشرو هم باشیم؟
من معمولاً ترانهای رو مینویسم (یا اجرا میکنم) که موضوع ترانه برای خودم اتفاق افتاده باشه و تمام زوایا و ابعادش رو از نزدیک درک کرده باشم؛ و یا اینکه یا برای اطرافیان نزدیکم اتفاق افتاده باشه و من تبعاتش رو از نزدیک دیده باشم. در غیر این صورت اصلاً اون ترانه رو نمینویسم. خب مشخصه که ترانههای عاشقانه پُر طرفدارترن، اساساً آثار تغزلی در ادبیات ما از دیرباز بیشتر مورد توجه بودن؛ من خودم هم عاشقانه خوندن و عاشقانه شنیدن رو خیلی دوست دارم. اما این نباید باعث بشه تمام انرژی یه هنرمند به ارائهی آثار عاشقانه معطوف بشه. به هر حال زندگی ما آدمها پر از اتفاقات مختلفه و قرار نیست یه آدم از کودکی تا کهنسالی درگیر موضوعات عاشقانه باشه. مخاطبان ما طیف سنی گستردهای دارن و ما باید متوجه این باشیم که نیاز موسیقایی یک نوجوان با نیاز موسیقایی یک جوان بالغ فرق داره؛ همین طور نیاز شنیداری یک جوان با یک فرد مُسن. سعی من بر اینه که در کنار آثار عاشقانه، ترانههایی با موضوعات مختلف اعم از ترانههای نوستالژیک، ترانههای اجتماعی و در برخی موارد حتی ترانههایی با دغدغههای فلسفی و هستیشناختی (که دغدغههای شخصی خودم هستن) هم ارائه کنم و برای سنین و سلایق مختلف ترانه بنویسم و آهنگ بسازم.
اگر امکان گفت و گوی رو در رو با مخاطبان جشنواره تیرگان را داشتید، از سیامک عباسی چه میشنیدیم؟
من از همهی هموطنان عزیزم صمیمانه خواهش میکنم اگر کودکی در منزل دارن حتماً برای آموزش ادبیات فارسی و موسیقی به فرزندشون برنامهریزی کنن، چرا که در حال حاضر این دو از مهمترین مؤلفههای فرهنگ ما محسوب میشن. به دیگر عزیزان هم توصیه میکنم اگر خواهان داشتن جامعهی موسیقی پُر بارتر و موفقتر هستن با حمایت از آثار هنرمندان در وبسایتهایی نظیر iTunes باعث گردش چرخهای این صنعتِ مظلوم بشن.
و حرف آخر…
از مسؤلان جشنوارهی تیرگان صمیمانه سپاسگزارم که فرصت این پرسش و پاسخ جدی رو فراهم کردن، مدتها بود که از روبهرو شدن با سؤالات بیمحتوا، عمیقاً خسته و دلزده بودم.
خوشبختیتون آرزومه
با سپاس
مشترک شوید