
توسط
نیما کیاندر
اخیراً موضوع تعیین شرایط جدید و چگونگی بهبود حقوق و مزایای بازنشستگی عمومی برای هنرمندان حرفه رقص در سوئد از مباحث با حرارت در مطبوعات این کشور بود. خبر توافق نهایی سندیکای سراسری تئاتر سوئد که در برگیرنده سازمان صنفی هنرمندان حرفه رقص نیز هست، با سازمان سراسری کارفرمایان هنرهای نمایشی سوئد در این زمینه به عنوان یک موضوع خبری ویژه مورد توجه قشر بزرگی از جامعه سوئد قرار گرفت و به وسیله روزنامههای پرتیراژ و دیگر رسانههای عمومی پوشش داده شد. زمان نگارش این سطور مصادف شده است با روز جهانی بزرگداشت رقص که در سال ۱۹۸۲ به وسیله شورای جهانی رقص (نهاد وابسته به سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی ملل متحد، یونسکو) نامگذاری شده و هر سال در روز ۲۹ آوریل به بزرگداشت این هنر اختصاص دارد. در این روز کوشندگان این حرفه به روشهای مختلف توجه عموم جامعه را در اقصی نقاط دنیا به این هنر جلب میکنند و در رَسای آن میگویند، مینویسند و میرقصند. بنا به گزارش مرکز تحقیقاتی بودجه و سرمایهگذاری در حوزه هنرهای نمایشی که نهادی بینالمللیست، بودجه اختصاص داده شده برای آموزش، اشاعه، تولید و توسعه هنر رقص، تنها در محدوده اتحادیه اروپا و در طول سال ۲۰۱۴، بالغ بر بیش از ۲۰ میلیارد یورو بوده است.
با همه اینها باید پرسید، در حالی که رقص در فرهنگ جهانی و در میان رشتههای مختلف هنرهای نمایشی در غرب دارای چنین منزلت و درجهای از اهمیت است، چرا همین هنر در ایران کهن ما سرنوشتی جز ابتذال و اضمحلال نداشته است؟ اگر پاسخ، فرهنگ مردمی، باورهای مذهبی و نوع نظام سیاسی کشور باشد، این پاسخ نه کامل است و نه اصولاً صحیح. ایران با تاریخ چند هزارسالهاش یکی از خواستگاههای اصلی رقص به شمار میرود. در طول هزاران سال این پدیده بخش جداییناپذیری از سنتها، آیینها و فرهنگ مردمش بوده است. حضور رقص به صورت آیینی و روحانی آنچنان که به طور مثال در تصوف و عرفان ایرانی متبلور است، در میهن ما سابقهای بیش از یک هزاره دارد، یعنی قدمتی بیش از تاریخ بسیاری از کشورهای دنیا. در ایران معاصر و پس از انقلاب اسلامی هنر رقص هر چند که از آن با عناوین جدید نام برده میشود و علیرغم تمامی حواشی و اما و اگرهایش، به هر جهت در عرصه هنرهای نمایشی کشور وجود دارد.
به باور من وضعیت نابهنجار هنر رقص در گستره فرهنگ معاصر ایران، به ویژه در داخل کشور، معلول دو علت است: ابتذال چند جانبهای که از دهههای پیش (۴۰ و ۵۰ خورشیدی) دامنگیرش شد و معضلی به نام عدم شناخت صحیح و واقعی از این هنر که شاید پیآمد پدیده اولیست. به اعتقاد من، به وجود آمدن هر تغییری در این وضعیت نابهنجار نیز منوط به اندیشیدن چارهای «به نام آموزش عمومی و کار آکادمیک» برای به بیرون کشیدن هنر واقعی رقص ایرانی از دو ورطه ابتذال و کج فهمیست. اگر این دو عامل نقصان و محاق این هنر از میان برداشته شد، اطمینان دارم که رقص حرفهای در فرهنگ ایرانی جایگاه دیگری خواهد یافت و حتی در نظام کنونی ایران مورد استقبال بیشتری قرار خواهد گرفت. هر چند که رسیدن به این هدف مشروط به اندیشیدن تمهیداتی برای سازوارسازی این هنر با باورهای اعتقادی بخش بزرگی از مردم درونمرز و موازین موجود اجتماعی کشور باشد.
در این میان و تا زمان فراهم شدن مقدمات آموزش عمومی و کار آکادمیک در زمینه رقص در درونمرز، وظیفه کوشندگان فرهنگی برونمرزی در دیاسپورای ایرانی چیست؟ آیا اصولاً به پدیدهای بنام رقص حرفهای در حوزه فرهنگی جوامع پراکنده ایرانی در سرتاسر جهان احتیاجی هست؟ به استثنای کوششهای قابل تقدیر ولی منفرد و ناکافی گروههای مختلف رقص ایرانی، آیا سازمانهای بیشمار فرهنگی برونمرزی ایرانی در خاور و باختر دنیا برای احیا و توسعه یکی از باقدمتترین هنرهای اصیل ایرانی کوشیدهاند؟
تجربه من از سالها کار، مطالعه و مراوده هنری در ارتباط با کوشندگان حوزه رقص کشورهای مختلف خصوصا در سازمانها و مؤسسات باله ملی در کشورهای آسیای میانه و مشاهده این که همسایگان ما چگونه از رقص به عنوان یک عنصر هویت بخش ملی بهره میبرند شاهد این مدعاست که در این حوزه هنری ظرفیت چشمگیری برای گفت و گو و تعامل فرهنگی با سایر ملتها وجود دارد. ظرفیتی که به اعتقاد من در میان فرهنگپروران و دوستداران هنرهای ایرانی تا کنون ناشناخته باقی مانده است.
زمانی، امپراتوری ایران در عصر باستان از مرزهای چین تا مصر گسترده بود. سیطره جغرافیایی و سیاسی این امپراتوری بر حسب روند تاریخ فرو ریخت، اما سیطره فرهنگی آن در تمام فلات ایران هنوز پا برجاست. رشتههای مستحکمی در حوزه زبان، ادبیات و فرهنگ هنوز ایران را با کشورهای آسیای میانه به هم پیوند میدهد. تنیدن رشتههای ارتباطی تازه با مردمان کشورهای شمالی و همفرهنگ ایران، پس از هفتاد سال انزوای تحمیلی دوران شوروی، بایست از اهداف عالیه و ملی ما باشد. من بخت آن را داشتهام که در رشتهای از هنرها فعال باشم که پتانسیل منحصر به فردی برای ارتباط و گفت و گو با دیگر فرهنگها را دارد و از طریق هنر متعالی رقص کاشف نقاط مشترک فرهنگی فراوانی بین ایران و این کشورها باشم.
رقص ایرانی در انواع مختلف آن از کلاسیک تا محلی، از تلفیقی تا معاصر، از آیینی تا فیالبداهه شهری نیاز مبرمی به نوآوری و ابتذالزدایی در چهار زمینه فرم، محتوا، تکنیک و اجرا دارد. تا این نوآوری و ابتذالزدایی به همت کنشگران و پژوهشگران این رشته و با حمایت کارگزاران فرهنگی، چه در درونمرز و چه به وسیله سازمانهای فرهنگی برونمرزی، حاصل نشود، این هنر به عنوان یکی از فراوردههای فرهنگی سرزمین ما در دنیای پرشتاب توسعه هنرهای نمایشی دنیا جایی برای عرض اندام نخواهد یافت.
چه فرخنده خواهد بود اگر توسعه رقص صحنهای و همینطور ارتقای سطح دانش رقص و حرکت در ایران در تعامل با کشورهای همفرهنگش و در امتداد امپراتوری وسیع فرهنگی ایران صورت پذیرد.
1- International Dance Day
2- International Dance Council CID-UNESCO
3- Performing Arts Funding Center
نیما کیان در گفت و گو با رادیو شهرزاد از تجربه، تخصص و دغدغه خود در زمینه رقص و همچنین اجرای «باله ایرانی» در تیرگان ۲۰۱۵ میگوید:
مشترک شوید