
توسط
سام خسرویفرددر
کمانگیرِ پرآوازه به میدان آمد. تیر را بر چله نهاد. سرنوشت یک سرزمین در گرو فرود آمدن ِ آن تیری بود که امشاسپند سپندارمذ(۱) یاریرسان ایرانیان شد برای ساختنش. افراسیاب، شاه مهاجمان تورانی با پادشاه ایران منوچهر، پیمان بست که محل فرود تیر را مرز ایران بشناسد. قرعه کار ِکمانکشی به نام آرش افتاد. به کار زار آمد. «زه جان کشیده تا بن گوش»(۲) خاور را نشانه رفت «به رها کردن فریاد آخرین»(۳). تیر به پرواز درآمد. آسمانها را پیمود. تیرانداز، جانباخت. بازماندگانش ماندند و وظیفه دشوار ِ حفاظت از مرزِ پرگهر را به دوش کشیدند.
قرنهاست از اسطوره آرش، تیراندازی او و حتی برگزاری جشن تیرگان میگذرد. طی سالیان طولانی ایرانیان آموخته بودند چگونه از طبیعت و سرزمینشان، بهرهبرداری و حفاظت کنند. رویهای که همواره و همیشه ادامه داشت تا این که ابزار و ادوات مدرن به ایران راه یافت و بهرهکشی از طبیعت به روشی مرسوم بدل شد. شاید ورود نخستین سلاح گرم به ایران در دوران صفویه را بتوان آغازی دانست بر پایان زیستن ِ مسالمتآمیز و آمیخته با احترام ِمحض به طبیعت. به تدریج شکار که به روشهای سنتی انجام میشد و چارهای بود برای گذران زندگی، جای خود را به شکار تفریحی و ورزشی داد. این تغییر رویکرد را میتوان در اندک خاطرات به جا مانده از اعیان و اشراف یا جهانگردان آن روزگار ردگیری کرد. نمونهای بارز از شکارکشیهای جنونآسا در دوران قاجاریه در خاطرات مسعودمیرزا ظلالسطان، فرزند سوم و پسر دوم ناصرالدینشاه قاجار منعکس شده است. سفر چهل روزه او به میانکاله فقط گوشهای از خونریزی و قتلعام جانوران است. مسعودمیرزا نوشته است: «شش هزار قرقاول به ساری به دوستان خودمان در شهر فرستاده شد -به جز دزدیده شدهها و به آمار نیامدهها- ۳۵ ببر، ۱۸ پلنگ، ۶۳ گاو و گاومیش اهلی كه وحشی شده بودند، ۱۵۰ مرال كه گاو كوهی میگویند، در این ۴۰ روز توقف ما در آن جا كشته شد، چقدرها فرار كردند به جنگلهای بزرگ و چقدرها در خود جزیره ماندند حسابش را خدا میداند،…در این ۴۰ روز صدای تفنگ از هم نمیبرید و دیگر روزهای آخر شكارها قربی نداشتند.»

نخستین تلاشها
در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، تعداد جیپها و اسلحه جنگی در ایران افزایش یافت. عرصههای طبیعی سراسر ایران محل تخت و تاز جیبسوارانی بود که گرچه تیراندازان قابلی بودند اما آگاهی چندانی از اصول اولیه و ضوابط شکار نداشتند. از این رو تعداد جانوران به طرز غمانگیزی کاهش پیدا کرد. فقط شکار بیرویه نبود که طبیعت ایران را تهدید میکرد. نهضت سدسازی در ایران به راه افتاد برای تولید برق و کنترل سیلابها. وارد کردن تلمبههای نیرومند به ایران آغاز شده بود برای کشیدن آب از اعماق زمین. به تدریج استفاده از روشهای سنتی و محیطزیست-محور (Environment-friendly) جای خود را به بهرهکشی مطلق داد. ایران در مسیر پیشرفت قدم گذاشته بود و همزمان از توجه و احترام به طبیعت فاصله میگرفت. در این شرایط «کانون شکار» برای حفاظت زیستگاهها و حیاتوحش با تصویب مجلس شورای ملی در بهمن ماه ۱۳۳۵ به عنوان تشکیلاتی مستقل کار خود را آغاز کرد. در ماده دوم «طرح قانونی راجع به شکار» آمده است که اعضای کانون شکار هشت نفر بودهاند، شامل «وزیر کشور و رییس ستاد ارتش و شش نفر از مطلعین به امور شکار که برای مدت چهار سال بنا به پیشنهاد رییس کانون و فرمان همایونی» تعیین میشدند.» ریاست و عضویت کانون شکار، افتخاری و بدون حقوق بود.
«طرح قانونی راجع به شکار» نخستین تلاش برای قانونمند کردن شکار در ایران نبود. دوستعلیخان معیرالممالک در کتاب وقایع الزمان (خاطرات شکاریه) نوشته است که بعد از تیراندازی در ییلاق تهران چند پلیس آمدند و گفتند: «قدغن است! نباید تیر انداخت.»* خواستند تفنگ او را بگیرند. او به جای تفنگ بلیط (مجوز شکار) را نشان داده است. «گفتند: بلیط درست است. اما رییس گفته است باید در محلی تیر انداخت که صدایش در ده نیاید.»
پس از آن نیز در ۱۳۰۷ قانون مدنی به تصویب رسید که بر اساس ماده ۱۸۲ آن مقررات راجع به شکار را به «تدوین نظامات مخصوصه» موکول کرده بود. همچنین هیات وزیران در ۲۰ شهریور ۱۳۲۷ طی مصوبهای، صید ماهی با دینامیت و بطری محتوی آهک و مواد منفجره و همچنین ماهی با هر ماده سمی و مخدر را در آبهای کشور ممنوع اعلام کرد.
از کانون تا سازمان
کانون شکار را چند تن از شکارچیان پرنفوذ آنسالها راهاندازی کردند؛ شاهپور عبدالرضا پهلوی، برادر شاه ایران، منوچهر ریاحی (دبیر کل)، اسکندر فیروز (قائم مقام دبیر کل)، یارمحمد خان شادلو (بازرس کل)، خواجه نوری (خزانهدار) و عباسقلی عربشیبانی (نماینده دوره نوزدهم مجلس شورای ملی) هسته اولیه این دستگاه دولتی را شکل دادند.

برخلاف امروز، شکار و شکارچی نه تنها مورد انتقاد قرار نمیگرفت که مایه مباهات بود. کانون شکار در مراکز مهم جمعیتی کشور افراد علاقمند به شکار و با حسن شهرت را جذب میکرد، مناطقی را تحت حفاظت قرار میداد تا جمعیت حیاتوحش افزایش یابد و در نهایت برای شکار قانونی، مجوزهای لازم را صادر میکرد.
چند ماه بعد از تشکیل کانون شکار، ورنر ترنزه،شکارچی، محقق و زیستشناس آلمانی به ایران سفر کرد برای پیدا کردن گوزن زرد ایرانی؛ جانوری که تصور میشد منقرض شده است. نه کانون شکار از آمدن او خبر داشت و نه ترنزه میدانست باید با این تشکیلات تماس بگیرد. او در این سفر یک راس گوزن زرد ایرانی پیدا کرد و با خود به آلمان برد. مدتی بعد از سفر او برنامهای جدی برای حفاظت از گوزن زرد ایرانی به مورد اجرا گذاشته شد. در اوج فعالیتهای کانون شکار، جک اوکانر شکارچی شناخته شده و نویسنده مجله پرخواننده Outdoor Life به ایران دعوت شد. او شرحی از شکارهای خود در آن نشریه نوشت و در معرفی طبیعت ایران در آن سالهای دور نقشی ایفا کرد.
یکی از نقاط ضعف کانون، افتخاری کار کردن اعضای آن بود. شاید این روش در کوتاه مدت و برای عدهای معدود میتوانست قابل قبول باشد اما با توسعه دستگاه، اضافه شدن بر مسئولیتها و وظایف آن باید چاره دیگری اندیشیده میشد.
یازده سال پس از تشکیل کانون شکار، مجلس شورای ملی «قانون شکار و صید» را به تصویب رساند. بر اساس این قانون، «کانون شکار» به «سازمان شکاربانی و نظارت بر صید» تغییر کرد و وظایف خود را این بار نه در هیات سازمانی مستقل که در قالب معاونت وزارت کشاورزی و منابع طبیعی دنبال میکرد. بر اساس ماده شش این قانون، وظایف سازمان جدید از محدوده نظارت و اجرای مقررات ناظر بر شکار فراتر رفت و امور تحقیقاتی و مطالعاتی مربوط به حیاتوحش کشور، تکثیر و پرورش حیوانات وحشی، حفاظت از زیستگاههای آنها و ایجاد موزههای جانورشناسی را نیز در بر گرفت.
اداره این سازمان به اسکندر فیروز سپرده شد. او در خاطراتش نوشته است: «از ابتدای کار، سازمان زیر دستم را دستگاهی میدیدم که از یک سو گارد صحرایی آن یک نیروی انتظامی قوی و با دیسیپلین باشد و از سوی دیگر یک بخش تحقیق و علوم کاربردی به ویژه از حیث نخجیرداری و اکولوژی داشته باشد.»
در این دوره نخستین کارشناسان بینالمللی بومشناسی و حیاتوحش راهی ایران شدند؛ دیوید فرگوسن، فرد هرینگتن، درک اسکات و یوهانس از آن جملهاند. یکی از مهمترین اقدامات این سازمان، آمادهسازی نشستی بینالمللی بود در شهر رامسر در سال ۱۳۴۹. شرکتکنندگان در این نشست «کنوانسیون مربوط به تالابهای مهم بینالمللی به ویژه زیستگاه پرندگان آبزی» را امضا کردند. این معاهده بینالمللی پس از آن به عنوان «کنوانسیون رامسر» شناخته شد.
سال پس از کنوانسیون رامسر، سازمان شکاربانی و نظارت بر صید با کوششهای اسکندر فیروز و گروهی از کاشناسان این سازمان، به «سازمان حفاظت محیطزیست» تغییر نام داد، به معاونت نخستوزیری بدل شد و اختیارات و حوزه عملکردش توسعه یافت. فقط شکار، موضوع این سازمان نبود. بررسی انواع آلودگیهای آب، خاک و هوا (به خصوص آلودگی هوای تهران)، سر و ساماندادن فاضلابها و آلایندههای کارخانهها، سموم و کودهای شیمیایی و بررسی طرحهای عمرانی مغایر با ضوابط زیستمحیطی نیز به شرح وظایف این سازمان افزوده شد. «پارک طبیعت پردیسان» یکی از نخستین پروژههای سازمان حفاظت محیطزیست بود. اسکندر فیروز، بنیانگذار و نخستین رییس سازمان حفاظت محیطزیست در کتاب خاطراتش نوشته است، قرار بود پارک پردیسان مجموعه باشد که در آن همبستگی عناصر طبیعت (گیاه و جانور و آب و خاک) را به نمایش بگذارد و با جلب توجه بازدیدکنندگان، آنان را به فکر بیاندازد که اهمیت حفظ طبیعت چیست. مطالعات لازم و گزارشهای مربوط به ایجاد این پارک در غرب تهران به انجام رسید اما با پیروزی انقلاب پردیسان برای سالها فراموش شد و عاقبت به شکلی کاملا متفاوت درآمد.
در سال ۱۳۵۱ کنفرانس محیطزیست انسانی در استکهلم برگزار شد. گزارش وضعیت محیطزیست ایران را کارشناس معتبر آن سالها دکتر فرد هرینگتن تهیه کرد. این گزارش توسط شاهپور عبدالرضا قرائت شد و توجه حضار را به خود جلب کرد. پس از آن بود که بسیاری از کارشناسان طبیعت برای همکاری با ایران علاقه نشان دادند و راهی این سرزمین شدند: پاول جاسلین (کارشناس گوشتخواران)، برایان کد (کارشناس ماهیان)، استیو اندرسن (محقق خزندگان)، جرج آرچیبالد (کارشناس درناها)، سام هس (پژوهشگر گوزنها)، آنتون دی وُس (بومشناس) و … شماری از متخصصانی هستند که یا دوره همکاریشان به سر رسید یا به دلیل شرایط حاکم بر ایران، کمی پیش از انقلاب، کشور را ترک کردند.

…و شد دکور
در گرماگرم انقلاب، مردم به مناطقی که با سالها مرارت و خوندل حفاظت شده بود یورش بردند و تلافی همه محدودیتها و محرومیتها را با کشتار جانوران و تصاحب زمینها جبران کردند. عدهای از اهالی حکومت جدید میخواستند سازمان محیطزیست را تعطیل کنند. آن را دستگاهی میدانستند که تنها در خدمت شاه و خاندان سلطنتی بود. گرچه سازمان محیطزیست تعطیل نشد اما برای سالها (و حتی تا اندازهای امروز) بیشتر نقش دکور را ایفا کردهاست. سازمانی که رئیس آن معاون رییس جمهور است، فاقد قدرت لازم است برای مقابله با تخریبهای سازمان یافته (نظیر سدسازی، جادهسازی، ایجاد پالایشگاه و نیروگاه، تغییر کاربری اراضی و چرای مفرط دام در مناطق حفاظت شده). همین میزان از فعالیتهای ِ نه چندان کافی را نیز عدهای در ماههای اخیر طاقت نیاورده و تلاش کردند آن سازمان را منحل کنند.
شاید روزی نه چندان دور، کمانگیر دیگری پیدا شود، «زه جان کشیده تا بن گوش، به رها کردن فریاد آخرین» با تنها تیر ترکشاش مرزهای حفاظت از طبیعت ایران از نو ترسیم کند. شاید آن روز احترام به طبیعت به همان سالهای دور برگردد.
(۱) نگهبان و ایزدبانوی زمین سرسبز و نشانی از باروری و زایش است
(۲و ۳) شعر یک مایه در دو مقام از کتاب مدایح بیصله، اثر احمد شاملو
مشترک شوید
جشن آب در پردیس خشکیها، از عهد عتیق تا عصر حاضر

