با ما ارتباط برقرار کن

تئاتر

تئاتر ایران پُر است از تجربه‌های ناتمام؛ گفت و گو با سهیل پارسا

سهیل پارسا

سهیل پارسا فارغ التحصیل رشته هنرهای نمایشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است که پس از مهاجرت به کانادا در دانشگاه یورک به ادامه تحصیل پرداخت. او با همراهی پیتر فاربریج، بنیانگذار و کارگردان هنری گروه «Modern Times Stage Company» است که بیشتر تولیداتش متاثر از فرهنگ شرق به ویژه فرهنگ ایرانی‌ست. پارسا تا به حال هفت اثر از آثار نمایشنامه‌نویسان ایرانی را ترجمه، کارگردانی و به روی صحنه برده و به خاطر فعالیتهایش بیش از پنجاه بار نامزد دریافت جوایز معتبر هنری در کانادا شده است. «داستان‌هایی از بارش مهر و مرگ» عنوان کتاب او به زبان انگلیسی‌ست که توسط ناشر کانادایی به چاپ رسیده و شامل مجموعه ترجمه‌های او از چهار نمایشنامه ایرانی است. دایره فعالیت‌های او محدود به آثار ایرانی نیست و تا کنون آثار کلاسیکی همچون «مکبث» نوشته شکسپیر و «در انتظار گودو» اثر ساموئول بکت را نیز در کانادا کارگردانی و اجرا کرده است. «عروسی خون»، نوشته فدریکو گارسیا لورکا که در ماه مارچ در تورنتو به روی صحنه رفت، تازه‌ترین نمایش سهیل پارساست که در هشت رشته نامزد جایزه معتبر تئاتری «Dora Mavor Moore Award»شد. سهیل پارسا که در عین فروتنی و سادگی همواره از بهترین‌های عرصه تئاتر در کانادا بوده، امروز به اذعان کارشناسان و منتقدان هنری از گنجینه‌های فرهنگی کانادا و جامعه ایرانی به شمار می‌رود. در ادامه گفت و گوی سهیل پارسا با مجله تیرگان را می‌خوانید:

آقای پارسا اگر بخواهيم از تئاتر و نگاه سهيل پارسا صحبت كنيم، بايد از چه بگوييم؟

سوال دشواری‌ست. سخت‌ترین کار برای من این است که از خودم و نگاهم به تئاتر صحبت کنم. حدود ۳۰ سال است که مدام و پیوسته کار می‌کنم و می‌آفرینم. بیش از ۴۰ اثر در کانادا و سایر کشورها کارگردانی کرده‌‌ام. نگاهم به تئاتر و شیوه‌های اجرایی آن در طول این سال‌ها مدام در حال تغییر و تحول بوده. در تمامی این سال‌ها بی‌وقفه در حال جستجو و کنکاش بوده‌ام: جستجو و کنکاش برای یافتن شیوه یا سبک‌های نو نمایشی، جستجو و کنکاش برای یافتن خود برای درک اندکی بیشتر از جهان، هستی و دنیای پیرامونم. در نتیجه نمی‌دانم از کجا و چه زاویه‌ای در مورد نگاهم به تاتر صحبت کنم. تئاتر هنری‌ست که عاشقانه دوستش دارم. تئاتر یار، همراه و بهترین رفیقم بوده. رفیقی که با آن دعواها، قهرها و آشتی‌ها داشته‌ام. من به تئاتر مدیونم. تئاتر بی‌نهایت به من آموخته، مرا به بسیاری از کشورهای جهان برده و دوستانی از هر نژاد، قوم و مذهبی از چهار گوشه جهان برایم فراهم آورده. تئاتر و سالن تمرین‌هایم تنها جائی‌ست که خود واقعی‌ام هستم؛ آزاد و رها. تئاتر تنها هنری‌ست که می‌توانم از طریق آن خودم را بیان کنم و نگرانی‌ها، اضطراب‌ها و ناهنجاری‌های دنیای آشفته پیرامونم را در آن به تصویر کشم. در مورد شیوه و سبک کارم ترجیح می‌دهم که شخصا به آن نپردازم. نقدها، نوشته‌ها و نظریات در باره کارهایم در ۲۶ سال گذشته در مطبوعات کانادا منعکس شده و اکثر آن‌ها از طریق اینترنت قابل دسترسی می‌باشد.

شما آثار متعددی را به روی صحنه برده‌ايد. از جمله بعضی از اين نمايشنامه‌ها آثار ايرانی بوده‌اند كه به زبان انگليسی برگردانده‌ايد. چه طور می‌شود كه به آسانی با مخاطبان خارجی ارتباط برقرار می‌كنيد؟

در هنر هیچ چیزی به آسانی کسب نمی‌شود. یکی از عمده‌ترین اهداف هر هنری و چالش هر هنرمندی ارتباط با مخاطب است. اگر من دلیل، نگاه و یا برداشت درست و مشخصی برای ترجمه و کارگردانی آثار ایرانی نداشتم، بدون تردید در ارتباط با مخاطب غیر ایرانیم که ۸۰ درصد از تماشاچیان من را تشکیل می‌دهند دچار مشکل می‌شدم. در طول ۲۶ سال گذشته ۷ اثر از آثار نمایشنامه‌نویسان برجسته ایران را ترجمه و کارگردانی کرده‌ام. البته اکثر ترجمه‌ها با همکاری دوست و همکار خوب کانادای‌ام، پیتر فاربریج بوده (پنج نمایشنامه از بهرام بیضایی، یک نمایشنامه از زنده‌یاد عباس نعلبندیان و یک نمایشنامه از محمد رحمانیان). انتخاب من برای ترجمه و تولید این کارها در وحله اول ارتباط فکری روحی من با آن‌ها بوده. در ضمن در تمامی این آثار من ابعادی عمیق‌تر و گسترده‌تری را یافته‌ام که فراتر از مرزهای فرهنگی و قومی ایران قرار می‌گیرند. به عنوان مثال آثار بیضایی عمیقا ایرانی‌اند و ریشه در اسطوره‌ها و فرهنگ سرزمین‌مان دارند. در عین حال او همچون بسیاری از نمایشنامه‌نویسان بزرگ جهان، نگاهش به انسان و هستی جهانشمول است و می‌تواند فراتر از مرزهای فرهنگی سرزمین‌اش برود و با مخاطب غیر ایرانی ارتباط برقرار کند. من به عنوان کارگردان آن ابعاد جهانشمول را تقویت و تاکید می‌کنم. «آرش» بیضایی، به عنوان مثال، در مورد قهرمانی‌ها و ملی‌گرایی‌های دورغین نیست. تم‌های اصلی آرش بیضایی ریاکاری و بی‌رحمی سیاست‌مداران است و تنهایی آرش که قربانی سیاست‌بازی حکام و ناآگاهی مردمش می‌شود. این تم‌ها جهانشمول‌اند و آشنا برای مخاطبانی از هر ملیت و قومی. به همین دلیل اجراهای آرش ما در کانادا، کوبا، کلمبیا و بوسنی با استقبال مخاطبان این کشورها روبرو شد. آن‌ها هیچ گاه فکر نکردند که این اثری ایرانی‌ست و به آن‌ها مربوط نمی‌شود. ترجمه «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی در سال ۱۹۹۴ و ترجمه «داستان‌های از بارش مهر و مرگ» اثر عباس نعلبندیان در سال ۲۰۰۴ جوایز ترجمه و اقتباس را از آن خود کردند. این خود نشانی از ارتباط آثار ایرانی با مخاطبان خارجی‌ست.

كانادا سرزمين بسياری از مهاجران شده، با ريشه‌ها و فرهنگ‌های متفاوت اما ديالوگ‌های فرهنگی كه از راه تئاتر با دیگر ملیت‌ها برقرار كرده‌ايد تا چه حد در كارهای شما اثر گذاشته است؟

بدون تردید ديالوگ‌های فرهنگی که با اقوام و ملل ديگر برقرار كرده‌ام تاثیر مهمی در کارهای من داشته. در ارتباط و گفتگو با اقوام و ملیت‌های مختلف بسیار آموخته‌ام و در رشد من به عنوان هنرمند نقش مهمی داشته‌اند. در این ارتباط به شباهت‌ها و تفاوت‌ها میان انسان‌ها پی برده‌ام. آموخته‌ام که نقاط مشترک انسان‌ها به مراتب بیشتر از تفاوت‌های آن‌هاست. اما اکثر انسان‌ها لجوجانه بر نقاط اختلاف خود با دیگران پافشاری می‌کنند. از نظر حرفهای هر تولید در کشوری دیگر و یا کار با فرهنگی دیگر درهای جدیدی بر رویم باز کرده‌اند که به نوعی در تولیدات بعدی‌ام موثر بوده‌اند.

از سی سال زندگی هنری در خارج از كشور و تجربه‌هایتان در این مدت برای مخاطبان تیرگان بفرمایید؟

با تمام دلتنگی‌هایم برای ایران، از مهاجرتم به نهایت خرسندم. تصور می‌کنم در حد توانم بهترین بهره‌برداری را از مهاجرت کرده‌ام. از جایگاهی که در تئاتر کانادا کسب کرده و موانع بی‌شماری را که در طول این سال‌ها بر آن‌ها غالب آمده‌ام بسیار راضیم. در طول این سال‌ها به شیوه و سبک خاصی از تئاتر دست یافته‌ام که مختص خودم است و شباهت به کار هیچ کارگردانی دیگر ندارد. جایگاهم و موفقیت‌هایم در تئاتر این کشور به آسانی بدست نیامده. پذیرش هنرمندی از ایران، کشوری که نامش با بنیادگرایی و قشریت مذهبی آمیخته بود در جامعه تئاتری این کانادا، کاری بود بس دشوار. در ده سال اول مهاجرت با مسائل شدید اقتصادی درگیر بودم. به صورت تمام‌وقت در دانشگاه درس می‌خواندم و همزمان برای حمایت از خانوداه‌ام، به صورت تمام‌وقت کار می‌کردم. روزی ۱۴ تا ۱۶ ساعت کار: از پخش روزنامه و پیتزا گرفته تا کار در رستوران و راندن اتوبوس مدرسه. از این کارها به هیچ وجه شرمنده نیستم. ضرورت زندگی بود و می‌باست کار می‌کردم. ضمنا این کارها در شکل دادن شخصیت فردی و هنری‌ام در دراز مدت بسیار موثر بودند. ارتباط روزمره با انسان‌های عادی مرا از خود مهم‌بینی و ادا و اصول‌های آرتیستیک و روشنفکری رها کرد. تاثیرات و تجربیاتی آن دوران که آنان را تجربیات زندگی می‌نامم، به صورت مستقیم و غیر مستقیم در کارهای هنریم منعکس‌اند.

تئاتر امروز ايران را در چه جايگاهی نسبت به اين تجربه ارزيابی می‌كنيد؟

در مورد جایگاه تئاتر ایران نمی‌دانم که چقدر حق نظر و صحبت می‌توانم داشته باشم چون به مدت ۳۲ سال است از ایران و فعالیت‌های تئاتری آنجا دورم اما همیشه سعی کرده‌ام از طریق اینترنت و دوستان تئاتری‌ام در ایران اخبار جامعه تئاتری آنجا را دنبال کنم. من در مقابل بسیاری از نمایشنامه‌نویسان، کارگردانان و دست‌اندرکاران تئاتر ایران سر تعظیم فرود میآورم. چون می‌دانم که در طول این ۳۶ سال چگونه و با چه تلاشی برای سر پا نگه داشتن تئاتر ایران زحمت کشیده و حتی خطر کرده‌اند. مشکل تئاتر ایران به نظر من در نبود نمایشنامه‌نویسان و کارگردانان برجسته نیست. مشکل تئاتر ایران در نبود تداوم و گسیختگی تجربیات است. در تداوم تجربیات است که زبان یا شیوه تئاتری شگل می‌گیرد و شکوفا می‌شود. بسیاری از کارهای نمایشنامه‌نویسان ایران هرگز فرصت یا اجازه اجرا پیدا نمی‌کنند تا نمایشنامه‌نویس اثرش را در صحنه و عمل تجربه کند و به نقاط قدرت و ضعف کارش پی ببرد. کارگردان جوان و مستعدی که کاری را به صحنه می‌برد هیچ تضمینی ندارد که بتواند کار بعدی‌اش را تولید کرده و زبان یا شیوه نمایشی‌اش را پالایش دهد. هرگاه حرکت تئاتری می‌آید که شکل بگیرد و شکوفا شود، آن حرکت با سیاست‌های مخرب و غلط روسای دولتی یا جابه جایی آقایان در قدرت از هم فرو می‌پاشد و ناتمام باقی می‌ماند. تئاتر ایران پر است از تجربه‌های نا تمام.

اشتراک در خبرنامه

مشترک شوید

نوشته شده توسط

برای انتشار دیدگاه کلیک کنید

پاسخی بگذارید

پربیننده‌ها

اتصال
اشتراک در خبرنامه

مشترک شوید